جمعه ی آخر رمضان، انتهای شرقی خیابان آزادی، جمعیت.
می شنوم:" یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا" ...تکرار میکنم:" یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا" . دلم هم با من تکرار کرد، حتی چند بار هم بدون من!
می شنوم: "ال... اکبر" ...تکرار می کنم :" ال... اکبر"دلم فکر کنم ولی ساکت باشد...
می شنوم :" وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد" ...تکرار نمی کنم ؛ دوست ندارم دروغ بگویم . از کوتاهی نگاهم احساس حقارت می کنم، مگر حتماً باید به انضمام کلاه آهنی و آریجی باشی ولابد مقابل تانک تا حکم جهاد را سنس کنی؟!
حکم جهاد را همان روزی دادند که اتفاقاً بند پوتینها داشت باز می شد!(پیام امام )یا اصلاً بگو همان ?? سال قبل که ادعای "در انداختن طرح نو"ایران را را تاریخ ثبت کرد، ... طبیعتاً طرح نو نرم افزارهایی می خواست و سخت افزارهایی، فوریت نیازهای سخت افزاری - بهمراه قحط نیرو - نخبه های نرم افزاری نهضت را پای سخت افزار خرج کرد! و ناچار نرم افزار سپرده شد به دانشگاه...سیستمی که ورودی اش شده خروجی های کلاسهای کنکور تضمینی و مدارس غیر انتفاعی و ...و نهایتاً فیلتر قناس کنکور. و خروجی اش پیروزی های پی در پی ربوکاپ و مدالهای المپیادهای "علمی" گوشه و کنار جهان،...، بعلاوه ی ورودی های کنکور مقطع بعدی ، چشم به راههای پذیرش ام ای تی ،لیسانسه های پرتوقع ناکارآمد - و البته بدون کار مانده - ، ... و غرورانگیزترین محصولش هم انبوه پیپر های منتشره از استاد یا دانشجو، پاسخی - با تمام وجود - به سوالات علمی ـ تخصصی صنعت قطبهای اقتصادی جهان و البته از بودجه ی پژوهشی یک کشور جهان سوم!!! در ازای نشانی و لقبی و سوتی و کفی ... بعبارت واضح تر : بهره کشی هرچه بیشتر از سخت افزار (سیستم آموزشی) کشورمان در اجرای مو به موی نرم افزارهای(محتوای آموزشی) سارشی آنهایی که روزگاری دهان ا.و بود و مشت محکم ما(!). و با این اوصاف لابد منتظر ظهور موسی ای در دامن فرعونیم! و زهی تصور باطل، که فرعون هم از یک سوراخ ، دو بار گزیده نمی شود!
پس تا اینجا رسیدیم به دانشجویی که ملتفط این موضوع شده که ظرفیت یک "سلف سرویس علمی" تا کجاست؟ و توقع تولید نرم افزار از همان جریانهای "خودجوش" دانشجوییست. پس سرش را بالا می آورد تا ببیند، کلانتر و اجتماعی تر - چنان که ابتدایی ترین لازمه ی ماموریتی اینقدر سنگین است - بالاتر و بازهم بالا تر و "تق!" ، ببخشید "سقف"ی بنام جناحهای سیاسی را فراموش کردم! ...
اینکه چه کسی خواسته است که "حد اشباع " درک و درد دانشجو حتی از احزاب پایین تر نگه داشته شود ؟ (در اندازه ی این تشکل چه کرد و دبیر فلان جمعیت چه گفت و ...)مجال بحث دیگری می طلبد . روی این قلم با مایی ست که ته دلمان - بفهمی نفهمی - شرمنده ایم از همه ی آنهایی که توی مدارس سه شیفته با چهل، پنجاه نفر همکلاسی دیپلم گرفتند ـ یا حتی نگرفتند! ـ تا من وشما - از کانال سمپاد یا غیر آن - "شریفی" شویم ... مایی که شاید بدمان نیاید اگر روزی بتوانیم درصدی را از اینهمه آمپری که طی حداقل چهارده پانزده سال تحصیل(؟!) از جامعه ی محروم سخاوتمندمان کشیده ایم به سیستم برگردانیم، کاهی را از کوهی که بر گرده اش بار کرده ایم ، خودمان بردایم.
ما متعلق به آینده ایم - آینده ی همین مردم - و طبعاً "دیروز" و "امروز" فقط پله هایی هستند که بر فرازشان بیاستیم و پله های بعدی تاریخ را راست تر و مستحکم تر و بلند تر بنا کنیم.
"ریشه "هی آلام اجتماع باید در تیررس اعصاب و نگاههای ما قرار گیرد (هیاهوهای سطح را بهلیم برای آنهایی که توان پیشتر رفتنشان نیست). درک کنیم ، درد بکشیم و درمان بیابیم و از همین امروز.