سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

جزوات و مقالات جنبش - جنبش عدالت خواهی دانشگاه صنعتی شریف

ذره ای از تکبّر به درون دل کسی راه نیافت، مگر آنکه به همان اندازه از خردش کم شد؛ اندک باشد یا بسیار . [امام باقر علیه السلام]

 RSS 

کل بازدید ها :

30544

بازدیدهای امروز :

8

بازدیدهای دیروز :

4


درباره من


لوگوی من

جزوات و مقالات جنبش - جنبش عدالت خواهی دانشگاه صنعتی شریف

 پیوندهای روزانه

گروه جنبش عدالت خواهی شریف [19]
وبلاگ داخلی جنبش عدالت خواهی شریف [24]
[آرشیو(2)]


 اوقات شرعی

 جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


اشتراک

 


نوشته های قبلی

جزوات و مقالات جنبش
آبان 85
آذر 85
زمستان 1385
پاییز 1385


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

جنبش عدالت خواهی دانشگاه شریف تاریخ یکشنبه 85/10/17 ساعت 5:33 عصر

عالمان و اندیشمندان، بر این باورند که پرسش درست، نیمی از پاسخ است و اگر درخصوص موضوع و مبحثی، پرسش‌های آن به درستی طرح شود، بخش زیادی از راه رسیدن به پاسخ، پشت سر گذاشته می‌شود. آنچه در پی می‌آید، نزدیک به دویست پرسش اساسی درباره مبحث تازه تولید علم و جنبش نرم‌افزاری است که سؤال‌هایی را از اصلی به فرعی و از کلی به جزئی، جمع‌آوری و تلاش کرده است حتی به پرسش‌‌های کاربردی جنبش تولید علم نیز بپردازد.
علم چیست؟ آیا با حوزه‌های مختلف معرفتی، فرهنگی و تمدنی دارای نسبت و ارتباط است و اگر چنین است، آن نسبت چیست؟
آیا آنچه «معرفت علمی» نامیده می‌شود، در ساختار و محتوای درونی خود، از حوزه‌های فرهنگی متأثر است یا این‌که علم، ساختار مستقل و مربوط به خود را دارد و در بود و نبود و اصل وجود خود و یا آن‌که در فرایند توسعه و ضیق خود با پدیده‌های فرهنگی و دیگر حوزه‌های زیست و زندگی انسانی مرتبط است؟
اگر علم با دیگر حوزه‌های زیست و زندگی ارتباط دارد، نحوه ارتباط آن چگونه است؟ آیا هستی علم، مقدم بر وجود فرهنگ و تمدن است و یا عکس آن است و یا آن‌که نسبتی متقابل بین آن دو برقرار است؟ نسبتی که علم با دین و معرفت دینی به ویژه در متن فرهنگ و تمدن اسلامی دارد یا باید داشته باشد، چیست؟
آیا معرفت دینی، خود معرفتی علمی است یا غیر آن و آیا شناخت علمی نسبت به دین، شناختی برون‌دینی است و شناخت دینی، غیرعلمی است؟
رابطه علم با متافیزیک و شناخت فلسفی چگونه است و آیا متافیزیک خود علم نیست؟ آیا پوزیتویسم، خود نوعی متافیزیک است؟ تأثیراتی که پوزیتویسم در چگونگی تعریف علم داشته، چگونه است؟ تفکیک بین علم و فلسفه یا علم و دین، مبتنی بر کدام تعریف از علم است؟
----------------------------
بسترها و مختصات دانش مدرن چیست و این دانش چه پیوندی با تکنولوژی فرهنگ و تمدن غرب دارد؟ چه نسبتی را با تمدن و فرهنگ اسلامی پیدا کرده است؟ و ارتباطات دیگری را که می‌توانند با این فرهنگ و تمدن پیدا کنند و نسبت‌هایی را که باید با آن داشته باشد، کدام است؟
----------------------------
آیا تعریف علم، امری اعتباری و قراردادی است و اختلافات پیرامون این مسئله از سنخ اختلافات اعتباری است یا آن‌که علم دارای تعریف حقیقی است؟
علم سکولار و علم دینی کدام است؟ آیا علم، به دینی بودن و غیردینی بودن متصف می‌شود؟ اسلامی شدن دانش به چه معناست؟ توحید و شرک چه نسبتی با نظریه‌های علمی می‌توانند داشته باشند؟
بسترها و مختصات دانش مدرن چیست و این دانش چه پیوندی با تکنولوژی فرهنگ و تمدن غرب دارد؟ چه نسبتی را با تمدن و فرهنگ اسلامی پیدا کرده است؟ و ارتباطات دیگری را که می‌توانند با این فرهنگ و تمدن پیدا کنند و نسبت‌هایی را که باید با آن داشته باشد، کدام است؟
دانش و علم با ارزش‌های اخلاقی و آرمان‌های اجتماعی چه نسبتی دارند؟ دیدگاه‌های مختلفی که در این باب وجود دارند و مبانی نظری و فلسفی آنها کدام است؟ آیا دواری‌های ارزشی، خود نوعی معرفت علمی نیستند؟ تفکیک بین دانش و ارزش بر اساس کدام نگرش فلسفی به وجود می‌آید؟
علم با ایدئولوژی چه نسبتی دارد؟ رویکردهای مختلف به این مسئله، متأثر از چه بنیادها و مبانی معرفتی و سلفی است؟ نسبت دانش و قدرت چیست؟ آیا قدرت، نفس‌الامر دانش است یا دانش و علم، معیار و میزان سنجش قدرت است؟ مسابقت علم و قدرت به چه معناست؟ تفاوت مساوقت با مساوات کدام است؟
--------------------------------
توسعه‌یافتگی به چه معناست؟ آیا گسترش عقلانیت ابزاری به معنای توسعه‌یافتگی است؟ بحران‌های ناشی از حاکمیت عقلانیت ابزاری و انزوای دیگر انحای عقلانیت، کدام است؟ توسعه اسلامی به چه معناست و چه نسبتی با علم دینی دارد؟ اقسام عقلانیت کدام است و علم دینی به چه مراتبی از مراتب عقلانیت متکی است؟
----------------------------------
نفس‌الامر چیست؟ تطورات تاریخی نظریاتی که در باب نفس‌الامر بیان شده، چگونه است؟ و این تطورات با تحولات تاریخی و تمدنی چه نسبتی دارد؟
چه نسبتی بین علم و مطلق هستی است؟ مساوقت علم و وجود به چه معناست؟ تفاوت ارتباط علم با مطلق هستی و ارتباط آن با هستی‌ها و تعین‌های اجتماعی در چیست؟
توسعه‌یافتگی به چه معناست؟ آیا گسترش عقلانیت ابزاری به معنای توسعه‌یافتگی است؟ بحران‌های ناشی از حاکمیت عقلانیت ابزاری و انزوای دیگر انحای عقلانیت، کدام است؟ توسعه اسلامی به چه معناست و چه نسبتی با علم دینی دارد؟ اقسام عقلانیت کدام است و علم دینی به چه مراتبی از مراتب عقلانیت متکی است؟
نسبت معرفت با جنسیت چگونه است؟ آیا علم در ساختار درونی خود، متأثر از جنسیت است یا جنسیت، برون از دروازه علم قرار می‌گیرد؟
علم با شخصیت عالم چه نسبتی دارد؟ آیا علم عالم به دیگر ساحت‌های وجودی و روانی او تقلیل پیدا می‌کند یا عالم به ساحت علم راه می‌یابد؟ در صورت اخیر، موانع یا زمینه‌های درونی ارتقا و اتحاد عالم با علم، کدام است؟
علم با عمل چه نسبتی دارد؟ عمل، راهنمای علم است یا علم، هدایت‌گر عمل و اگر ارتباط و تعامل دوسویه است، این ارتباط چگونه است؟
علم با معلوم چه ارتباط و نسبتی دارد؟ اتحاد، وحدت یا فنای عالم در معلوم به چه معناست؟ شواهد یا براهین این ادعا کدام است؟
منابع تولید دانش بنا بر رویکردهای گوناگون چیست؟ و روش‌های معرفتی که بر اساس این رویکردها شکل می‌گیرد، چگونه است؟
ابعاد نرم‌افزاری و سخت‌افزاری علم کدام هستند؟ نهضت و جنبش نرم‌افزاری تولید علم به چه معناست؟
آیا علم، تولید بشری است یا کشف، اکتشاف، ظهور و تجلی حقیقت است؟
ساحت‌های مختلف علم کدام‌اند و تولید علم، ناظر به کدام‌یک از آن ساحت‌ها می‌تواند باشد؟
-----------------------------------
مراتب علم و عقل و ارتباط آنها با یکدیگر چیست و چگونه است؟ عقل قدسی، عقل نظری، عقل عملی،‌ عقل ابزاری، عقل کلی، عقل عرفی زیست جهان، عقل جزئی، عقل مستفاد، عقل فعال، عقل انتقادی، عقل خرد، عقل مشوب و ... به چه معناست و علم با هر یک از معانی نامبرده چه نسبتی دارد؟
-----------------------------------
مبدأ و منتهای علم، کانون جوشش و خلاقیت، علت فاعل و غایی آن است؟
معنای آزاداندیشی چیست؟ آیا می‌توان دانشی را در نظر گرفت که مستقل از حوزه باورها، اعتقادات و فارغ از بیان‌های متافیزیکی باشد و آیا علم، محصول آزادی است یا آزادی، محصول علم و دانش؟
مساوقت علم و آزادی به چه معنا می‌تواند باشد.
مراتب علم و عقل و ارتباط آنها با یکدیگر چیست و چگونه است؟ عقل قدسی، عقل نظری، عقل عملی،‌ عقل ابزاری، عقل کلی، عقل عرفی زیست جهان، عقل جزئی، عقل مستفاد، عقل فعال، عقل انتقادی، عقل خرد، عقل مشوب و ... به چه معناست و علم با هر یک از معانی نامبرده چه نسبتی دارد؟
فرآیند تولید علم در ایران چگونه است؟ عوامل تأثیرگذار داخلی و خارجی چه سهمی در تولید علم در ایران دارند؟
معرفت علمی، چه جایگاهی را در مسائل اجتماعی ایران یا چالش‌های دنیای اسلام دارد؟ آیا تولید علم به معنای ورود به عرصه‌های علمی دنیای غرب است؟ نسبت تولید علم با ترجمه چگونه است؟
دانش بومی چیست؟ آیا علم دارای زاد و بوم است یا این‌که فارغ از علقه‌های جغرافیایی و تاریخی است و اگر پیوند و ارتباطی وجود دارد از چه نوع است؟
انقلاب فرهنگی چرا و چگونه به وجود آمد؟ کدام قشر و بخش از مجموعه نظام دانشگاهی در شکل‌گیری آن مؤثر بودند؟ و چه آثاری را بر جای گذاشته است و تا چه اندازه به اهداف و آرمان‌های خود دست یافت؟
گسل و فاصله دو نهاد علمی و حوزوی و دانشگاهی در جامعه ایران، چگونه به وجود آمده و چگونه قابل ترمیم است؟
وضعیت کنونی و آینده فرهنگی و علمی جامعه ایران، چه نسبتی با این دو نهاد علمی دارد؟ مدیر فرهنگی ایران تاکنون چه نگاهی به این دو نهاد داشته و دارند؟ و کارنامه آنان در تعامل با این دو نهاد چگونه است؟
پویایی دانش بومی به طور کلی در سده‌های اخیر چگونه بوده است؟ دانش‌هایی چون فقه، اصول، فلسفه، کلام و عرفان، چه نسبتی با ادبیات فرهنگ و تمدن اسلامی دارد؟ و در سده‌های اخیر، چه تحولات و تطوراتی را پشت سر گذارده‌اند؟ و تغییرات مزبور، چه بازتاب‌هایی را در مراکز علمی و فرهنگی جامعه ایرانی داشته است؟ و داوری نظریه‌پردازان در این باب چیست و چگونه شکل گرفته است؟
جایگاه دانش و حوزه در تولید علم چیست؟ و هر یک از این دو نهاد در کدام سطح و لایه مختلف معرفتی تأثیرگذار هستند؟
در حوزه‌های علمیه برای بارور کردن ذخیره‌های فرهنگی و ورود به عرصه‌های مختلف علوم انسانی و دیگر علوم، چه اقداماتی انجام شده است؟
کانون‌های تأثیرگذار در حوزه‌های علمیه کدامند؟ و هر یک از بخش‌های مدیریتی جامعه، چه تأثیری در آن داشته یا می‌توانند داشته باشند؟ و چه اقداماتی را انجام داده‌اند؟
مراکز حوزوی که اعتبار و شئون علمی خود را از آموزش عالی دریافت می‌کنند، چه نقشی را در تعامل حوزه و دانشگاه و تولید علم دینی و بومی ایفا کرده‌اند؟ آیا این مراکز، بسترهای ورود دانش مدرن به عرصه فرهنگ حوزوی بوده‌اند یا آن‌که مبانی فرهنگی و حوزوی را در گفت‌وگو با دانش‌‌های مدرن بارور کرده‌اند؟
دفتر همکاری حوزه و دانشگاه چرا و چگونه شکل گرفت؟ جایگاه حقوقی و تشکیلاتی این دفتر در نظام آموزشی با اهداف و وظایف آن چه نسبتی داشت؟ و این دفتر چگونه به صورت پژوهشکده حوزه و دانشگاه درآمد؟
دانشگاه تربیت مدرس با چه اهدافی شکل گرفت؟ نوآوری‌ها و خلاقیت‌های این دانشگاه در عرصه علوم اسلامی و دیگر علوم، چه فرآیندی را گذرانده و تعامل آن با فرهنگ و تمدن اسلامی چگونه بوده است؟
-----------------------------------
در حوزه‌های علمیه برای بارور کردن ذخیره‌های فرهنگی و ورود به عرصه‌های مختلف علوم انسانی و دیگر علوم، چه اقداماتی انجام شده است؟ کانون‌های تأثیرگذار در حوزه‌های علمیه کدامند؟ و هر یک از بخش‌های مدیریتی جامعه، چه تأثیری در آن داشته یا می‌توانند داشته باشند؟ و چه اقداماتی را انجام داده‌اند؟
----------------------------------------
کارنامه مراکزی چون دانشگاه امام صادق(ع)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم(ع) و دانشگاه مفید تاکنون چه بوده است؟ و هریک از این مراکز چه اقداماتی را در جهت تعامل حوزه و دانشگاه انجام داده‌اند؟
دانشگاه امام حسین(ع)، چه نقشی در استحاله یا ارتقای فرهنگ بسیجی داشته است؟ و چه نقشی می‌تواند ایفا کند؟ این دانشگاه چه تأثیراتی را در انتقال دانش مدرن و فرهنگ مربوط به آن به حوزه رفتاری و معرفتی بسیجیان داشته و تا چه مقدار، فرهنگ بسیجی را در ساختار معرفتی علم وارد کرده است؟
نگاه اقتصادی به علم و فرهنگ با نگاه علمی و فرهنگی به اقتصاد چه تفاوتی دارد و مدیران و برنامه‌ریزان جامعه متأثر از کدام نگاه هستند؟
چشم‌انداز علمی جامعه در تبیین نسبت علم با فرهنگ غربی و دینی چگونه است؟ و کانون‌های تأثیرگذار در تعریف یا تحقق چشم‌انداز، چه تعریفی را در نظر گرفته و چه برنامه‌ای را تدارک دیده‌اند؟
دانشگاه آزاد اسلامی چه سهمی در گسترش علوم انسانی مدرن داشته است و چه برنامه‌ای را برای اشراب بنیان‌های فرهنگی اسلام در قلمرو نظریات علمی دنبال می‌کند؟


جنبش عدالت خواهی دانشگاه شریف تاریخ یکشنبه 85/10/17 ساعت 11:23 صبح

بسمه تعالی

نیم نگاهی به وضعیت دانشجویان، دانشگاهها و تشکلهای دانشجویی

جنبش عدالتخواه دانشجویی

برای بررسی دقیق وضعیت دانشگاهها و تعیین آسیبهای آن قطعا به تلاشی علمی و دقیق نیاز است تا بتواند تحلیلی واقعی را به دست داده و بر مبنای آن برنامه ریزی لازم صورت گیرد . لیکن برخی تجربیات و مشاهدات را در این مجال تقدیم می داریم.

وضعیت دانشجوبان و دانشگاهها را می توان از نظر موضوع در تقسیمات زیر مورد بررسی قرار داد :

1– وضعیت فرهنگی و اخلاقی :

1-1) دانشجویان :

ارتباط بیش از پیش با رسانه های تصویری و مجازی، از خودبیگانگی فرهنگی و غرب زدگی، عدم شناخت صحیح دین و آموزه های وحیانی آن، نابسامانی ارتباط دختر و پسر و وضع حجاب، گسترش نگاههای مادی و منفعت جویانه و . . . باعث بروز نابسامانی های اخلاقی جلی و خفی در عموم دانشجویان شده است که دانشگاه را محل تحول منفی دانشجو خصوصا در دانشجویان شهرستانی که از زمینه های فرهنگی دست نخورده تر و سنتی تر برخوردار بوده اند کرده است و به یکسان سازی فرهنگی در کشور کمک می کند. در این میان دانشگاه آزاد به خاطر نداشتن خوابگاه در بسیاری شهرها موجبات انتقال این آسیبها به فضای شهری را نیز موجب شده است. بی تفاوتی و دین فردی و نداشتن ابزارهای ایجاد تحول باعث شده تا دانشجویان مذهبی نیز به کارهای سطحی یا صرف درس خواندن مشغول باشند.

2-1) مسوولان دانشگاهها:

نگاه عمده مسوولان دانشگاهها به مقوله فرهنگ بسیار سطحی و مقطعی است چرا که از پشتوانه آسیب شناسی های عمیق فکری و شناخت اثرات فرهنگ مدرن و رسانه بر جوامع سنتی خالی اند و عمدتا طرحها و برنامه های کلیشه ای و تکراری را به اجرا در می آورند در حالیکه به نظر می رسد می توان با فعال سازی مراکز مشاوره، اساتیدی که بتوانند تفسیری زیبا، منطقی و انسانی از دین ارائه دهند، مبلغان آگاهی که در دانشگاه و خصوصا خوابگاهها به طور فعال و دائم حضور یابند و ... فضا را متحول نمود.

3-1) تشکلهای دانشجویی:

مشکل اصلی این مجموعه ها نداشتن نظام فکری صحیح و اغتشاش در اندیشه است که آن نیز به خاطر نداشتن اطلاعات و تجربه کافی است. از این رو عمده تلاش نیروهای مذهبی در این مجموعه ها سطحی و مقطعی بوده و امکان تحت تاثیر قرار دادن بدنه وسیع دانشجویی با وجود داشتن زمین های جذب مشترک و عمومی از جمله "حب اهل بیت" که در همه دانشجویان وجود دارد، را نیز ندارند. نگاههای فردی و محدود حاکم بر آموزه های مبلغان دینی و دوری از اندیشه های ناب اسلامی باعث شده تا ایشان از کارآمدی کافی برای رشد فکری مخاطبان خاص و مذهبی خود نیز عاجز باشند. متاسفانه در طرح ولایت و دوره های مشابه نیز عمدتا دغدغه های خاص انتزاعی و سیاسی ضریب می گیرند و اولویتهای عینی با روشهایی منطبق بر فضای واقعی مد نظر نیستند.

2 – وضعیت علمی و آموزشی :

1-2) دانشجویان :

وضعیت علمی دانشجویان متاثر از وضعیت فرهنگی آنان است و نوعی تلاش برای گذراندن صرف دروس و نه تعمیق و تلاش علمی حاکم گشته است. متاسفانه عده ای که به درس خواندن و گفتن نمرات بالا علاقه دارند نیز عمدتا از خواستگاههایی مادی و منفعت جویانه برخوردارند و ارزش علم به طور مستقل جایگاهی ندارد. البته هرچند کم ولی هستند افرادی که کنجکاوانه و مشتاقانه به تلاش برای فهم افقهای جدیدتر می اندیشند. نظام آموزشی کشور نیز باید هر چه بیشتر به روشهای جدید کار گروهی و جمعی و آزمایشگاهی رو بیاورد و از این بستر به پویایی محیط علمی کمک نماید هر چند با اساتید غیر پویا امید داشتن دانشجوی پویا کمتر مورد توقع است.

2-2) مسوولان دانشگاهها:

طرح نخبگان و الگوهای علمی و تبیین دستاوردهای جدید عرصه علم و اندیشه می تواند حداقل کاری باشد که دانشگاهها برای ترویج روحیه خودباوری و تزریق امید انجام دهند که متاسفانه این کار و کارهای مشابه مغفول اند. عمده توجه مسوولان دانشگاهها به مسائل اجرایی آموزشی معطوف شده و تنها در حیطه برخی پژوهشگاهها و سطوح عالی تر تحصیلی رنگ و بوی تلاش علمی دیده می شود که با موج فعلی گرایش به تحصیلات تکمیلی و نگاههای ابزاری موجود شاید این نیز کم کم از بین برود. حمایت با نظارت حداقلی از گروههای علمی و مجموعه های خودجوش می تواند به ایجاد رقابت و رشد انگیزه های پژوهشی و کاوشهای جدید بیانجامد. متاسفانه بسیاری از مسوولان فعلی دانشگاهها که محافظه کارترین افراد بوده اند و به همین دلیل انتخاب شده اند هیچ برنامه ای برای ایجاد تحول و رشد ندارند.

3-2) تشکلهای دانشجویی :

به نظر می رسد هر چند تشکلهای دانشجویی وارد فعالیتهای علمی و البته عمدتا آموزشی شده اند ولی خواستگاه آنها دغدغه عمومی جذب! بوده باشد. شاید وظیفه تشکلهای دانشجویی انجام رسالتهای فرهنگی و سیاسی باشد و مسائل علمی به عهده خود دانشگاه می باشد.

3- وضعیت سیاسی اجتماعی:

1-3) دانشجویان:

بی تفاوتی و نداشتن نگاهی خاص به مقوله حکومت و نقش آن، از عمومیت بیشتری برخوردار است و در برخی افراد به تعارض با نظام انجامیده است و عمدتا مورد استقبال دانشجویان واقع نمی گردد. ناگفته نماند استقبال از فعالیتهای انسان دوستانه و اجتماعی بیشتر است.

2-3) مسوولان دانشگاهها:

شاید یک وجه مشترک جدی میان عموم دانشجویان و مسوولان دانشگاهها همین مساله باشد. البته استثناهایی هم وجود دارند.

3-3) تشکلهای دانشجویی:

عمده تشکلها از اقبال جدی برخوردار نیستند و تعداد نیروهای فعال آنها شاهد مثالی برای این مساله است. بخشی از آنها به دنبال منافع جناح سیاسی خاص و با تفکر وی هستند و دیگران چشم به رهنمودهای رهبری دوخته اند هر چند از افق فکری متناسب با ایشان برخوردار نبوده و مبانی فکری شان را از دیگران وام گرفته اند لیکن زمینه فعالیت سالم سیاسی در بخشی از دانشجویان مذهبی وجود دارد. در این میان نهاد رهبری می توانست با آسیب شناسی عینی وضعیت تشکلها به کارآمدترنمودن ایشان و همچنین رفع شبهات فکری خیل گسترده دانشجویان مذهبی برای فعالیت در تشکلهای سیاسی اقدام نماید. هر چند برخی تشکلها بدون داشتن مبانی صحیح و به خاطر وجود مخاطب بیشتر به سراغ فعالیتهای اجتماعی رفته اند اما امکان استفاده صحیح از این فرصت برای نگرشهای جامع نیز وجود دارد.



جنبش عدالت خواهی دانشگاه شریف تاریخ دوشنبه 85/9/27 ساعت 5:26 عصر

 



بسم ا... الرحمن الرحیم. در این مجال، در باب وحدت حوزه و دانشگاه به ذکر چند نکته مختصر اکتفا می گردد:

اول ـ در سالهای قبل از انقلاب و سالهای سخت آغاز انقلاب، هدف گذاری برای ارتباط حوزه و دانشگاه و کیفیت این ارتباط، بسیار آسانتر و واضح تر بود. زیرا عبارت بود از کمی تفاهم اخلاقی، درک متقابل، رفع سوءظنها، آشنایی با علوم و شیوه کار یکدیگر و نزدیک شدن به هم در صفوف مبارزه با استبداد، ستم و امپریالیزم. آن تلاشها به ثمر نشست و آنها با کمک هم حاکمیتی را برانداختند و حاکمیت جدیدی را با اهداف و غایات جدید بنیانگذاری کردند. نسل دوم حوزه و دانشگاه در حراست از آن اهداف، طی دو دهة گذشته سرمایه گذاری کردند و در این راه نسبتا" موفق بودند؛ گرچه ضعفهای مهمی هم داشتند.

بسیاری از مسایل، به خصوص در دو دهه گذشته به درستی حل نشد و علت آن هم روشن است: نظام سازی از براندازی نظام به مراتب سخت تر. دو سه بار انقلاب کردن، آسانتر از یک بار درست حکومت کردن است. بنابراین باید از میزان موفقیت نسل دوم حوزه و دانشگاه ارزیابی واقع بینانه ای به عمل آورد و نقاط قوت و ضعف نسل دوم حوزه و دانشگاه را از زمان پس از انقلاب، به درستی مرور کرد. امروز نوبت نسل سوم حوزه و دانشگاه است که در دهه ای که پیش رو داریم، در نهادینه کردن ارزشهای انقلابی و تکمیل پروژه وحدت، در سطوح بالاتری گام سوم را بردارند. این گام بسیار مهم و خطیر است و اگر به درستی برداشته نشود، همه زحمات نیم قرن گذشته دو نسل قبل بر باد خواهد رفت و عقبگرد وحشتناکی خواهیم داشت، که معلوم نیست دوباره چه وقت قابل جبران باشد و شاید قرنها وقت ببرد. امام یکی دو بار می گفتند که اگر ما شکست بخوریم و نتوانیم پرچمی را که برداشتیم، درست در قله ای که باید، مستقر کنیم چنان سیلی سختی به اسلام خواهند زد که معلوم نیست تا چند قرن دیگر سر بردارد؛ چون صاحبان قدرت و ثروت جهان در یکی دو دهه گذشته زهر اسلام را چشیده اند و قدرت و پتانسیل عظیم اجتماعی آن را تجربه کرده اند. اگر نسل سوم حوزه و دانشگاه ـ که مدیون زحمات و فداکاری های دو نسل هستند ـ نتوانند این پرچم را بالا نگه دارند، این سیلی را خواهیم خورد. نوع برنامه ریزی و هدف گذاری برای نسل سوم دانشگاه و حوزه، با آنچه که وظیفه دو نسل قبل بود، در اصول مشترک است، اما در استراتژی و تاکتیک باید متفاوت باشد. چون ما وارد یک مرحله پیچیده تر و مهمتر از این برنامه شده ایم و باید آن را نهادینه کنیم. در این مرحله باید شعار ما این باشد که: «ساده اندیشی نظری» و «راحت طلبی عملی» موقوف.

دوم ـ دانشگاه امروز با دانشگاه سی سال قبل و حوزه امروز با حوزه سی سال پیش، به کلی متفاوت است. با وجود آنکه نباید از نقاط منفی چشم پوشید، از نقاط مثبت هم نباید غافل بود. حوزه امروز، حوزه سی سال پیش نیست، پیشرفتهای بزرگی در حوزه اتفاق افتاده است. امروز صدها مؤسسه تحقیقاتی، صدها حوزوی اهل قلم و صدها روشنفکر آشنا با علوم جدید و اهل تفکر اجتماعی پدید آمده اند.
دانشگاه الآن، دانشگاه سی سال پیش نیست. دانشگاه ما امروز به مراتب مردمی تر، زنده تر و دینی تر از دانشگاه قبل از انقلاب است. روح تحقیق و پیشرفت و علاقه به تولید علم و حضور در صحنه مشکلات اجتماعی در دانشگاههای ما زنده است. قلب دانشگاه، امروز با صدای بلند می تپد و قلب حوزه نیز. و همه آنهایی که مرگ دانشگاه را آرزو می کردند و افول حوزه را، این آرزو را به گور خواهند برد. در عین حال، امروز همه ما و شما ناآرامیم و از وضع موجود ناراضی هستیم و باید هم ناراضی بود. لکن این نارضایتی به معنای انکار پیشرفتها نیست. بلکه به دلیل اهداف بلندتری است که قرار بوده تعقیب بشوند و باید تعقیب بشوند و این دغدغه ای مقدس است که باید حفظ شود. نباید ترسید، نباید مأیوس شد، نباید خسته و مردد شد، باید مصمم و جدی باشیم و به آینده بزرگتری که باید ساخته شود، اندیشید.

سوم ـ اگر ما بتوانیم از تجربه «جامعه سازی جدید» که الآن درگیرش هستیم، موفق بیرون بیاییم، یک رنسانس دوباره ای در جهان اسلام و حتی سراسر جهان اتفاق خواهد افتاد. معمولا برای ساختن یک فرد، چند دهه وقت باید گذاشت، با این که عمرش هم بیشتر از چند دهه نیست. اما پروژه پی ریزی یک جامعه جدید، چند دهه طول می کشد. واحد زمان در روز، «ثانیه» است، ولی واحد زمان در جامعه سازی حداقل «دهه» است. باید بگوییم چند دهه برای ساختن جامعه جدید و فرهنگ جدید کار کرده ایم. اگر ما بتوانیم در تجربه جامعه سازی دینی موفق شویم و این پروژه را درست پیش ببریم، پی ریزی ساختمان کامل این جامعه، چند قرن طول خواهد کشید. چنان که دست کم 4 تا 5 قرن روی تمدن غرب کار شد تا به اینجا رسید. اگر ما این پروژه را درست پیش ببریم، بزرگترین پدیده هزاره اخیر اتفاق خواهد افتاد.
مسؤول اصلی این پروژه نسل سوم دانشگاه و حوزه و بخشهایی از حاکمیت هستند که با سرنوشت حوزه و دانشگاه سر و کار دارند.

باید توجه داشت که مانیفست تحول بزرگ جهان اسلام، به دست ما نوشته می شود و کوچکترین اقدام در این زمینه، زیر ذره بین تاریخ قرار خواهد گرفت. ملتهای بسیاری منتظرند از روی دست دانشجویان و طلاب، نسخه برداری کنند. ملتهای زیادی نظاره گرند که جامعه و حکومت جدید در ایران، چگونه پیش می رود و در فاصله ده سال و بیست سال، از ما مو به مو تقلید خواهند کرد. همیشه جامعه هایی که خط تاریخ را شکسته اند، با فاصله کوتاهی مورد الگوبرداری سایرجوامع قرار گرفته اند. امروز جوامع اسلامی دیگر در حال الگوبرداری از انقلاب ما و فداکاریهای نسل اول و دوم انقلاب هستند. اما باید کاری کنیم که در دو دهه آینده، جوامع اسلامی بتوانند از روی پروژه حکومت و نحوه حکومت ما هم الگو برداری کنند. اگر نتوانیم انقلابی را که در سطح جهان اسلام راه انداخته ایم، به سامان برسانیم و نتوانیم جایگزین مناسبی در برابر الگوهای ارتجاعی و الگوهای غربی ارایه دهیم، آن وقت تمام تلاشها و فداکاریها، به یأس مجدد جهان اسلام خواهد انجامید.
اگر ما نتوانیم جامعه جدید را درست بسازیم، همه ملتهایی که به هوای انقلاب ما انقلاب کردند، در یکی دو دهه آینده مأیوس می شوند و در نیم قرن آینده وضع فلاکت بار تری بر جهان اسلام مسلط خواهد شد. جامعه جدید، جامعه ای است که از زیر فشار عادات غلط و خرافی گذشته رها شود و درعین حال، به دام خرافات مدرن که از طرف هژمونی غرب به ملتها تحمیل می شود، نیفتد.

حوزه و دانشگاه باید دائم بررسی کنند که آیا جامعه ای که می خواستیم بسازیم و می خواهیم بنا کنیم، همین است؟ تقریبا" امروز همه مدیران کشور از کرسی های حوزه و دانشگاه وارد کرسی های مدیریتی می شوند. از این جهت، حاکمیت فرزند دانشگاه و حوزه است. هیچ وقت مانند امروز حلقه نظر وعمل به این صورت به هم نزدیک نبوده است که تصمیمات دانشگاه و حوزه با فاصله کوتاهی وارد حاکمیت شود. این که سرنوشت جامعه و نظام به جای پستوی مافیای ثروت و قدرت، در محافل علمی تعیین شود، نکته بسیار مثبتی است و در عین حال مسؤولیت آور است؛ تکلیف بزرگی است از طرف خدا و مردم که بر دوش حوزه و دانشگاه نهاده شده است.

در دهه سوم باید کمتر کلی گویی کنیم. دهه سوم، دهه «جزیی گویی» است. دهه سوم دهه «دقت فکری» است. دقت در حرف زدن، در نقد کردن و پیشنهاد دادن. باید همان اصول دهه اول را پیگیری کنیم، اما انحصارا در آن حد نباید باقی بمانیم. حرفهای تکراری حوزه و دانشگاه در باب جامعه وحکومت ایده آل باید به ایده های جدید و اجتهادی و راهکارهای عملی و برنامه های عینی تبدیل شود. اگر حوزه و دانشگاه در پروژه تولید علم و تولید حرفهای جدید و طرحهای عملی شکست بخورند، حاکمیت شکست خواهد خورد.
ما در این شرایط اولا" نباید امید خود را از دست دهیم اگر ما مثبت باشیم و مثبت بیندیشیم، حاکمیت مثبت خواهد بود و جامعه جلو خواهد رفت.
ثانیا" حوزه و دانشگاه باید به سمت عمل گرایی پیش بروند. طلبه و دانشجو در حوزه و دانشگاه نباید جدا از جامعه و بی ارتباط با مشکلات عینی مردم و حاکمیت مطالعه و مباحثه کنند. در روایات ما از علم به طور مطلق دفاع نشده، بلکه مدام از علم نافع و مفید بحث شده است و گفته اند از خدا علم نافع بخواهید. علم نافع یعنی علمی که به کار امت بیاید. علمی که در تأمین حقوق بشر کمک کند، علمی که آزادی و آگاهی و آبادی را برای جامعه به ارمغان آورد، علمی که به درد دنیا و آخرت مردم بخورد و منجر به عمل گردد. طرح جامع ما برای نیم قرن آینده حکومت و جامعه بایدمعلوم باشد و سیر علوم، تحقیقات، موضوعات و مطالعات حوزه و دانشگاه باید بر این اساس جهت پیدا کند. حوزه و دانشگاه متأسفانه با همه ظرفیت خود پای کار نیامده اند. می توان گفت کمتر از 15 یا 20درصد ظرفیت دانشگاه وحوزه در مسیر حل مشکلات حکومت و جامعه فعال شده است.
نظام باید حوزه و دانشگاه را در جریان مشکلات عینی کشور قرار دهد و از آنها مطالبه پاسخ بکند و دانشگاه و حوزه را در حوزه تخصص خودشان درگیر کند. همه تحقیقات علمی ما اعم از تجربی، علوم پایه، مباحث فلسفی، عقلی، نقلی، فقهی، کلامی و اخلاقی، همه باید پای کار جامعه حاضر باشند.

سوم- مراقب باشیم که بدنه اصلی دانشگاه و حوزه آلوده به مسایل فرعی و حاشیه ای و دعواهای حزبی و فحاشیهای ژورنالیستی و چاقوکشی های روزنامه ای نشود و آن انرژی که باید به کار مردم و محرومین بیاید، در این جبهه ها هدر نرود.

چهارم ـ امروز باید به راهی میان طالبانیزم و سکولاریزم بیندیشیم. به راه سومی میان سلطنت سنتی و دموکراسی غربی بیندیشیم؛ راه سوم میان انزوای رهبانی شرق و شهوت پرستی غرب؛ راه سوم میان فقر مفرط و سرمایه داری افسار گسیخته و راه سومی میان تحجر و قشری گری و واپس گرایی با تقلید و ترجمه و غرب پرستی. راه سوم، راه خلاقیت، اجتهاد و نواندیشی در عین اصالت خواهی، و اصول گرایی و ارزش محوری است. راه سوم راه اخلاق گرایی بدون ریاکاری و ظاهرگرایی است، راه عمل گرایی بدون عمل زدگی و پراگماتیزم و راه نواندیشی و روشنفکری بدون بدعت گذاری و ارتداد است. راه اصول گرایی بدون قشری گری و بنیادگرایی، راه آزاداندیشی بدون اباهی گری و شکاکیت، راه گفتگو و مباحثه بدون لجاجت و بی ادبی،راه برادری و رحمت بدون کلیشه ای شدن و راه مردم گرایی و مردم سالاری بدون عوام زدگی و عوام فریبی است، راه سوم، راه تفاهم و حسن ظن بدون استبداد و در عین اختلاف نظرها، راه قانون گرایی بدون عدالت ستیزی است، راه آزادی بدون هوچی گری و هرج و مرج طلبی و راه دفاع از امنیت بدون سرکوب آزادیهاست.
این راه، راهی است که باید ابتدا نخبگان ما در حوزه و دانشگاه آن را از حیث تئوریک هموار کنندو همه گرایشهای
اسلامی و وفادار به قانون اساسی، این مسیر را طی کنند.




 

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com