جنبشهای دانشجویی، بعد از جنگ تا به حال دو راه را تجربه کردهاند، اولی، در فاصلهی بعد از جنگ تا دوم خرداد 76، در این مدت فضاهای دانشجویی دو ویژگی داشت: یکی رکود و دیگری طرح غلط مسئله.یعنی از یک طرف دانشجویان تشویق می شدند تا وارد مباحث سیاسی نشوند و از طرف دیگر کسانی هم که می خواستند وارد شوند و امکان کنترل آنان نبود به آنان آدرس غلط داده میشد.و این وضعیت تا جایی بود که مقام معظم رهبری وارد صحنه شده و تلاش کردند این فضا را به هم بزنند. از آنجمله سخنرانی ایشان در جمع تشکل های دانشجویی در 13 آبان هفتاد و دو بود که در آن دو جملهی خیلی معروف گفتند؛ یکی آن بود که فرمودند:« خدا لعنت کند آن دستهایی که دانشگاه های ما را غیر سیاسی می کنند.» و دومی اینکه: « دانشجو باید تحلیل کند هرچند غلط» چون آن جریانی که رکود در دانشگاه ها را ترویج میکردند بهانهاش این بود که یک مشت دانشجو میخواهند وارد فضاهای سیاسی شوند که نه مطالعه دارند و نه تجربه و ممکن است اشتباه کنند.
در این دوران عدهای در دانشگاه بودند که میگفتند« چرا دانشجو باید تحلیل کند. بلکه باید برایشان بولتن بیاورند و ذهن دانشجو صرفا مصرفی باشد» و اگر هم چنین شد صدای آن در دوم خرداد در میآید که چنین هم شد. یعنی این فضای پوشالی با یک موج جدی در دوم خرداد شکست.
رکود و سطحی نگری بعد از دوم خرداد در فضای دانشجویی به شکل سیاست زدگی و سیاست بازی و التهاب و اضطراب باز تولید شد و آن فضای رکود به یک جو پر التهاب تبدیل گشت.
در چنین دورانی شعار آزادی و آرمانخواهی مطرح شد و این همان چیزی بود که از ابتدا برای آن جانفشانی شده بود ولی این بار آرمانخواهی را به یک فضای سیاست زده مبتنی بر تفکر وارداتی بردند و آن چیزی شد که در مقاطع مختلف دیدیم. البته برای جنبش های دانشجویی فضای اضطراب آلود عصر خاتمی با فضای رخوت آلود عصر هاشمی خیلی فرق نمیکند، چون در هر دو صورت، سر نخ دست یک عده باندهای سیاسی است با این تفاوت که در فضای اضطرابآلود، عناصر خارجی هم وارد شدند. امروز این دو الگو پیش پای جنبشهای دانشجویی است. که باید مواظب باشند بدون اینکه قدم در راه این دو مسیر بگذارند به دنبال یک راه سومی باشند که نه دچار رکود شوند و نه به التهاب گرفتار آیند. فضای رکود، نسل دانشجوی ما را کوتوله میکند و آنان را در یک فضای آزمایشگاهی نگه می دارد تا آلوده نشوند و همانطور که قبلا تجربه شد بعدها به مراتب آلوده تر می شوند و فضای جنگ های زرگری بعد از دوم خرداد نیز مانع از رشد صحیح دانشجویان است. بنابراین راه سوم می تواند مطالبهی آرمانهای انقلاب اسلامی باشد. یعنی جریان های دانشجویی متعهد و مذهبی نشان دهند که این انقلاب حرفی برای گفتن دارد و در موارد گوناگون جریان سازی کند. به طور مصداقی رهبر انقلاب نسبت به شکل گیری ناتوی فرهنگی هشدار دادند یا مثلا بر ضرورت مهندسی فرهنگی در جامعه تاکید کردند حالا ببینیم این مسائل چقدر از طرف جریان های دانشجویی پیگیری شد. ایشان در سمنان بر مدیریت آزاداندیشى توسط نخبگان و دانشجویان تاکید داشتند حالا چقدر ابعاد و زوایای آن در محیط های دانشجویی باز شده است؟
در نهایت باید دید این رهمود مقام معظم رهبری که فرمودند:« دانشجویان، جوانان و حتی دانشآموزان باید در ریزترین پدیدههای سیاسی روز تحلیل کنند، حتی اگر غلط باشد.» چقدر در دانشگاهها عملیاتی شده است(حالا چه برسد به مدارس). فراموش نکنیم که یک وجه فعالیتهای دانشجویی، کسب آمادگی برای ایفای نقش و تاثیرگذاری در آیندهی مملکت و دنیاست. آیندهای که نوید ظهور آن یگانهی عالم را میدهد. براستی جریانهای دانشجویی برای مهیاسازی مقدمات ظهور چه وظایفی دارند؟ و اساسا با رکود یا التهاب میتوان در این جهت گامی برداشت؟